• وبلاگ : مي خوام از ماه بگم
  • يادداشت : پنجره
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام/ اينجا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟/ خونه تكوني راه انداختين؟/ قالب جديد مبارك/

    آرزوها را فرياد بزن ..... چه تعبير زيبايي ... كاش من هم قدرت اين فرياد زدن رو مي داشتم ... من شايد تنها جايي كه بتونم از ته ته دل فرياد بزنم و خودم رو تخليه كنم توي طبيعت و بر فراز دامنه هاي كوه باشه اون هم اكثرا در قالب شعرهاي افتخاري ... ............ شاد و سربلند باشيد...

    سلام

    شعر بسيار زيبايي بود مخصوصا اونجا كه پنجره به لبخند تشبيه شده بود .

    خيلي حرفا هست كه آدم اگه بخواد اونارو بگه بايد چند مقاله در موردش بنويسه ولي شعر همون حرفارو خيلي خلاصه و شيرين و گويا ميگه .

    واين شعر هم يكي از اون شعرا بود .

    موفق باشي

    خداحافظ

    شايد كه گفتنش
    گمان گزافي از بازگشت گريه هاي گهواره باشد
    اما مي گويم
    اگر شبي از خيابان خيس خواب هاي من آمدي
    سيبي از سيب هاي سرخ باغ بالا مي دزديم
    مي نشينيم كنار همان ساعت سبز خواب آلود
    و تا زنگ ناممكنش
    از عشق و آسمان و آينه مي گوييم
    اگر روسري زردت از آنسوي ترانه طلوع كند
    دستادست رو به بي دامنه ي رؤيا مي رويم
    با همين قالي رنگ و رو رفته ي اتاق
    شوخي نمي كنم
    اين قاليچه يادگار سبزي از صداقت سليمان است
    درپريدنش شك نكن
    عسلبانو

    مثل اينكه زهرا خانوم هميشه اينجا قبل از همه حاضري ميزنن/ سلام/ سلام/سلام/
    + زهرا 

    سلام

    نمي دونم كامنتم تا چه حد به مطلب تون مرتبط بود .آخه هنوز نتوستم خوب بفهممش . اما ديدم اين شعر هم ماه داره ، هم پنجره . گفتم شايد بهش ربط داشته باشه. پنجره پنجره اس ديگه .

    + زهرا 

    و براي تو
    براي تو و باد
    آبهايي ديگر در گذرست
    بايد اين ساعت انديشه كنان مي گويم
    رفت و از ساعت ديواري پرسيد و شنيد
    و شب و ساعت ديوراي و ماه
    به تو انديشه كنان مي گويند
    بايد عاشق شد و ماند
    بايد اين پنجره را بست و نشست
    پشت ديوار كسي مي گذرد
    مي خواند
    بايد عاشق شد و رفت

    بادها در گذرند