اتفاقهاي ساده هميشه زود ميگذرندعكسهاي فرسوده خاطره هاي جواني را به رخ مي كشندكسي آنسوي سرزمين اشتي موسيقي باران را زمزمه ميكند...
اما من هنوز فرسنگها راه با بودنت فاصله دارممي انديشم:شايد اگر سيبي سرخ از درخت همسايه بر گرد اين كهنه زمين فرو افتد با كدامين رود هستي ؛به دريا ميرسد؟