و من با آنكه ميدانم تو هرگز ياد من را از عبور خود نخواهي برد...
هنوز آشفته ي چشمان زيباي توام برگرد...
ببين كه سر نوشت انتظار چه خواهد شد,
و بعد از اين همه توفان وهم و پرسش و ترديد, كسي از پشت قلب پنجره آرام و زيبا گفت
"تو هم در پاسخ اين بي وفائي ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم"
و من در حالتي ما بين اشك وناله و ترديد, ميان انتظاري كه بدون پاسخي سرد است, و من در اوج پائيزي ترين ويراني يك دل ,
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر نميدانم چرا...
شايد به رسم و عادت پروانگي هامان باز ، براي شادي و خوشحالي باغ قشنك آرزوهايت دعا كردم.