ميگيم قلبم شكست
اما آيا به راستي شكسته ؟
شكوه مي كنيم از جفائي كه به قلبمون شده .
اما آيا اين همه حقيقته ؟
اينقدر خود رو به اين خيال مشغول مي كنيم
كه حتي فكرش رو هم نمي كنيم كه
شايد دلي را شكسته باشيم
شايد هم نمي خواهيم بهش فكر كنيم
ما نمي بينم شكستن قلب ديگري را
و نمي شنويم صداي شكستنش را
حتي اگر صداي شكستنش تا به فلك رسيده باشه
و آواي مظلوميتش عرش خدا را به لرزه در آورده باشه
شايد چون نمي خواهيم ببينم
يا نمي خواهيم بشنويم
ديدن و شنيدن يعني
اعتراف به گناه،
اعتراف به اشتباه ،
تن به عذرخواهي دادن،
تمناي ببخشش كردن ،
و ساختن همه ويرانه هايي كه با دست خود بوجود آورديم.
و اينها همه
با غرور ما سازگار نيست ،
با منيت ما دمساز نيست ،
پس فرياد ميزنيم :
هاي قلبم ......
واي قلبم .......
آخ ................. شكست
بايد سر پوش بذاريم بر انچه با قلب ديگري كرديم،
پس به اين هم اكتفا نمي كنيم ،
مويه مي كنيم ،
مظلوم نمائي مي كنيم ،
از ستمي كه هزگز بر ما نشده شكوه مي كنيم .
هنوز كافي نيست .......
هنوز غرور ما در معرض خطر است ،
بايد كاري كرد ،
پس ،
تهمت ميزنيم ،
توهين مي كنيم،
تندر خشممان را بر سرش مي باريم،
چه اهميتي دارد چه ميشود ؟؟!!
مهم اين است كه خودمون رو تبرئه كنيم.
كم جرمي نيست ،
ما دلي را كشتيم ،
نبايد كسي بفهمد...........
بايد توجيه كنيم ،
بايد منيت ما محفوظ بماند .
چه پيش ميايد ؟؟!!!
مهم نيست ،
مهم غرو ماست،
پس زنده باد غرور ...............
تمام شد
آفرين برما!!
زيركانه مي خنديم.
چقدر ساده بود ،
آري ،
به همين سادگي ،
ما دلي را كشتيم
دستمان را شستيم
سرمان را بالا نگه داشتيم ،
و هيچكس هم نفهميد.
اما.................
نه ......................
يادمان رفت خدا را !!!
با اين شاهد هميشه ناظر چه بايد كرد ؟؟؟؟؟؟؟؟