سلام
نمي دونم چرا با خوندن اين شعر شاعر فرانسوي به ياد اين شعر شاعر ايراني افتادم . شايد مي خواسته جوابش را بده.
به هر حال خوندنش بد نيست.
ترک آزارم نکردي، ترک ديدارت کنم
آنش اندازم به جانت، بس که آزارت کنم
قلب بيمار مرا بازيچه مي پنداشتي؟
آن قدر قلبت بيازارم که بيمارت کنم
من گلي بودم در اين گلشن، تو خوارم کرده اي
همچو خاري در ميان گلرخان خوارت کنم
همچنان ديوانگان در کوي و بازارت کشم
کهنه کالايت بخوانم بي خريدارت کنم
بعد از اين لاف صفا و مهر با مردم مزن
خلق را آگاه از طبع رياکارت کنم
اي سبکسر دوست مي داري سبکسر تر زخويش
با خبر شهري از آن گفتار و کردارت کنم
هر کجا گويم که هستي، وين زبان بازي زچيست
تا ابد در بند تنهايي گرفتارت کنم