• وبلاگ : مي خوام از ماه بگم
  • يادداشت : عاشقي
  • نظرات : 2 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زهرا 

    از قيصر امين پور بخونيد:

    (( خسته ام از اين كوير ))

    خسته ام از اين كوير، اين كوير كور و پير

    اين هبوط بي دليل ،اين سقوط ناگزير

    آسمان بي هدف ،بادهاي بي طرف

    ابر هاي سر به راه، بيد هاي سر به زير

    اي نظاره ي شگفت ، اي نگاه ناگهان

    اي هماره در نظر اي هنوز بي نظير

    آيه آيه ات صريح ‏، سوره سوره ات فصيح

    مثل خطي از هبوط مثل سطري از كوير

    مثل شعر ناگهان ، مثل گريه بي امان

    مثل لحظه هاي وحي ،اجتناب ناپذير

    اي مسافر غريب ، در ديار خويشتن

    با تو آشنا شدم، با تو در همين مسير!

    از كوير سوت وكور ‏، تا مرا صدا زدي

    ديدمت ولي چه دور ، ديدمت ولي چه دير!

    اين تويي درآن طرف، پشت ميله ها رها

    اين منم در اين طرف ، پشت ميله ها اسير

    دست خسته ي مرا ، مثل كودكي بگير

    با خودت مرا ببر ، خسته ام از اين كوير!

    + زهرا 

    روز اول بود و اولين حرف،"الف". آموزگار بر تخته ي سياهمان نوشت:"الف، دال، ميم. "

    دانستيم که آدم را مي گويد . ولي گفت: هرگز اين سه حرف را نخواهيد آموخت ؛ مگر آن که پيش تر ، سه حرف ديگر را آموخته باشيد، که الفباي آدمي نه با الف که با عين آغاز مي شود و آن ، حرف اول عشق است."

    نوشتيم عشق چرا که ساده بود . بخشش کرديم و خشنود از آن شديم که يک بخش بيشتر ندارد. آموزگارمان گفت : " تاريخ را با همين سه حرف خواهيم آموخت ، جغرافيا و طبيعت و نجوم و فلسفه را نيز. و هر آنچه که مي جويي."

    آموزگارمان گفت : " ريشه اش را کسي نمي داند . نه در قاموس هاي عرب آمده است و نه در لغت نامه هاي فارسي. ريشه اش آتش است و متغير. آن قدر ، تا عشق از آن سر بر آورد.

    و عشق که سر بر آورد ، از آن ، هم عاشق مي سازيم هم معشوق.

    فعلش هم عاشق شدن است و عاشق کردن . عاشق کردن ، اما کار ما نيست که فاعلش اوست و خود فعلش را صرف مي کند . ما تنها عاشق مي شويم ."

    آن گاه ما را تنها گذاشت تا عشق را به گذشته و حال و آينده ببريم و مشقمان شد :

    عاشق شدم ، عاشق مي شوم ، عاشق خواهم شد.

    ميدونم عجب شعر بي مصراع بي قافيه بي حرف بيشتر جمله بود تا شعر

    معلوم هست شاعر خيلي زحمت به خودش داده

    اين شعر رو بچه 2 ساله هم ميتونه بگه

    عجب ها ! اين شعر رو از كجا پيدا كردي ؟

    ببخشيد ها انتقاد نظر دوستانه بود معذرت ميخوام

    به نظر خودت اين شعر هست مثلا نوشتي ؟

    حالا معذرت ببخشيد

    بيهوده *** نيست نظر

    واي كه چيست اين نظر ؟

    با خبري هست نظر
    نظر خبر نميكند

    معذرت ببخشيد

    + ندا 

    آيينه پرسيد که چرا دير کرده است؟
    نکند دل ديگري او را اسير کرده است
    خنديدم وگفتم او فقط اسير من است
    تنها دقايقي چند تأخير کرده است
    گفتم امروز هوا سرد بوده است
    شايد موعد قرار تغيير کرده است

    خنديد به سادگيم آيينه و گفت
    احساس پاک تو را زنجير کرده است
    گفتم از عشق من چنين سخن مگوي
    گفت: خوابي سال‌ها ديرکرده است...
    در آيينه به خود نگاه مي‌کنم
    آه! عشق تو عجيب مرا پير کرده است
    راست گفت آيينه که منتظر نباش
    او براي هميشه دير کرده است...!!

    salam

    mesleh hamsihe ghashang o ba salighe

    a young, excited, energetic line of blue

    dances in between the tall green trees

    jumps over the heads of old boring rocks

    sings the melody of life with the little birds

    and heads towards his everlasting mother of blue

    (farzaneh)