زهره ي منظومه ي زهرا حسين
كشته ي افتاده به صحرا حسين
دست صبا زلف تو را شانه كرد
بر سر ني خنده ي مستانه كرد
چيست لب خشك و ترك خورده ات ؟
چشمه اي از زخم نمك خورده ات
روشني خلوت شب هاي من
بوسه بزن بر تب لب هاي من
تا ز غم غربت تو تب كنم