شاعر كه شدم نردباني بلند بر مي دارم پاي پنجره ي پرسه هاي پسين پروانه مي گذارم و به سكوت سلام آن روزها سرك مي كشم شاعر كه شدم مي آيم كنار كوچه ي كبوترها تاريخ يادگاري ديوار را پررنگ مي كنم و مي روم شاعر كه شدم مشق شبانه ي تمام كودكان جهان را مي نويسم ديگر چه فرق مي كند كه معلمان چوب به دست به يكنواختي خطوط مشق هاي شبانه شك ببرند يا نبرند ؟ شاعر كه شدم سيم هاي سه تارم را به سبزه هاي سبز سبزده گره مي زنم و آرزو مي كنم آهنگ پاك صداي تو را بشنوم شايد كه شاعري تنها راه رسيدن به ديار رؤيا و كوچه هاي خيس كودكي باش
يغما گلرويي