• وبلاگ : مي خوام از ماه بگم
  • يادداشت : يه قصه ي کوچولو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زهرا 

    تو
    آنان را به سلام مي خواندي......به آيينه ي پيشانيت سنگ مي زدند.
    برايشان طراوت بهاران مي خواستي....به پاييز چشمهاي تو دل خوش

    مي داشتند.
    گنجشكهاي كوچك بي تابت را به ترانه ي خون و تير ميهمان كردند
    ميزباناني كه رسم ضيافت از ياد برده بودند.
    و عباس – مهربان بود و تشنه...مانند تو –
    كه دستهاي آسمانيش را به خاكستان نفرت خواباندند.
    زينب – نجابت دختر رسول آبي دريا –
    در تعفن گندابهاي مسلماني !! اين قوم
    آوارگي را ...برگزيد.
    زمين براي تو كوچك بود
    و آسمان
    پرواز عاشقانه ي تو و يارانت را
    كوچكتر.
    اينك در روزگاران دريغ مهرباني و بهار
    دريغ آفتاب و آيينه
    چهارده قرن در سوگ تو و همسفرانت سياه پوشيده ايم
    و غمگنانه نجوا مي كنيم :

    السلام علي الحسين و علي الذين بذلوا مهجهم دون الحسين